می نشینی میان عطر مریم و بوی عود و طعم بهار نارنج
سمفونی چشمانت می نوازد
و صفحه های خاک گرفته دلم روی گرامافون طلایی صدایت تکثیر می شوند
همه چیز مثل گرمای چای بهار نارنج گرم گرم می شود از هرم نفسهایت
می خندی و سرمای آن شب زمستانی ذوب می شود
حالا من آرامم
گرم گرم
غرق در خنکای مریم ها
همه چیز اینجا هارمونی عجیبی با لبخند تو دارد