-
کافه گرامافون
شنبه 15 بهمن 1390 13:34
می نشینی میان عطر مریم و بوی عود و طعم بهار نارنج سمفونی چشمانت می نوازد و صفحه های خاک گرفته دلم روی گرامافون طلایی صدایت تکثیر می شوند همه چیز مثل گرمای چای بهار نارنج گرم گرم می شود از هرم نفسهایت می خندی و سرمای آن شب زمستانی ذوب می شود حالا من آرامم گرم گرم غرق در خنکای مریم ها همه چیز اینجا هارمونی عجیبی با...
-
زندگی به سبک عاشقی
یکشنبه 1 آبان 1390 10:33
سال های سال خیال باطلی ریشه دوانده در تمام وجودم سال های سال،پیش خودم تصوراتت را سبک و سنگین می کردم سال های سال با دل و عقلم کلنجار رفتم ولی امروز... شاید باید سبک زندگی ام را عوض کنم همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید… چه صبری دارد خدا (سجاد رامشت) / یادداشت های اتفاقیه (یوسف شیروانیان) / وقتی دلم تنگ می شود...
-
لوور دوست داشتنی
دوشنبه 28 شهریور 1390 13:21
قصر فوق العاده بزرگی که وسط یکی از حیاط هاش هرم شیشه ای ،پشت فواره ها خودنمایی میکرد موزه ی لوور در قصر سلطنتی پاریس یا به زبان فرانسوی p alais-royal واقع شده که بزرگترین قصر در شهر پاریسه و ورودی اون یه هرم بلورینه که تو شب مثل الماس می درخشه لوور مجموعه ای از تمام تمدن بشری ست که ساعت ها زمان می بره اگه حتی بخوای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریور 1390 15:31
فدای همه ی دوستای نازنینم همین روزا برمی گردم با کلی حرف و خبر و ادامه ی سفرنامه هامممممم
-
دربه دری
یکشنبه 16 مرداد 1390 14:21
الان چهل روزه دنبال خونه می گردیم غرب و شرق و شمال تهران و همچنان هیچی حسابی بهم ریختم،و هر روز اوضاع بدتر از دیروز میشه
-
هجوم 23 سالگی
شنبه 18 تیر 1390 09:21
23 سال پیش تو یکی از گرمترین و طولانی ترین روزهای سال،من متولد شدم تولد همیشه برام وازه ی خاصیه حس خوبیه که بدونی یکی از این همه روزهای خدا متعلق به توئه اونم روزی به این بلندی! وقتی برمی گردم و پشت سرم رو نگاه می کنم باورم نمیشه این منم که این همه سال رو یکی یکی پشت سر گذاشتم انگار همه چیز مثل یه خواب بوده،یه خواب...
-
بر بام پاریس
یکشنبه 5 تیر 1390 10:58
شاید حتی فکرش را هم نمی کردم که روزی تمام پاریس زیر پایم باشد و من بر فراز بلندترین سازه ی این شهر غروبی دل انگیز را به نظاره بنشینم آنقدر تصویر ذهنی ام از ایفل رویایی بود که با خودم وعده کرده بودم به محض دیدنش از ته دل جیغ بکشم،از آن بالا پاریس مثل نقشه ای روی زمین پهن شده بود و به راحتی می شد مسیر حرکت مان از لوور...
-
مگه داری تو شانزه الیزه راه میری؟
دوشنبه 16 خرداد 1390 15:24
قطار زیبا و بی نظیری بود ،قطاری با سرعت افسانه ای 300 کیلومتر در ساعت قطار سرخ رنگ تالیس 2 ساعته فاصله ی بروکسل تا پاریس رو درنوردید و ما تو ایستگاه به یاد موندنی Gare the nord،برای اولین بار وارد پاریس رویایی شدیم همه چیز برام تازگی داشت،از دستگاه اوتومات دریافت بلیط تا متروی عهدعتیق پاریس واقعا برام باور نکردنی بود...
-
کوکن هاف
یکشنبه 8 خرداد 1390 13:35
ماستریخت هلند شهر زیبایی بود با مردمانی که فرهنگ های خاص و البته زیبایی داشتن اتوبوس های داخل شهری خلوت بودند و اتومبیل های شخصی تو خیابون ها خیلی کم دیده میشد ولی تا دلتون بخواد دوچرخه بود از مدل ها ،طرح ها و رنگ های مختلف ،فکر کنم کلا به دوچرخه اعتقاد زیادی داشتند چون حتی کسانی که بعضا دو تا سه خودروی شخصی تو...
-
میم مثل مادر
سهشنبه 3 خرداد 1390 12:19
نشسته گوشه ی دنجی و به سال های دور سفر کرده،حالا که از آن روزها بیست و چند سالی می گذرد تمام شب هایی که مادر کم سن و سالش به تنهایی سر کرده،شب هایی که تنها همدم مادرش بوده اما همدمی یکساله که کاری جز زحمت مضاعف نمی تواند بکند،نمی داند شاید آن روزها و لحظه ها حتی مادرش از آن همه تنهایی ترسیده باشد شاید نتوانسته...
-
سرزمین آسیاب های بادی
یکشنبه 1 خرداد 1390 11:03
اگر چه مدت اقامت مون در ترکیه خیلی کوتاه بود ولی هیجان سفر به قاره ی سبز؛اونم برای بار اول اونقدر زیاد بود که جایز نبود وقت بیشتری رو واسه استانبول بذاریم و این شد که رفتیم به سمت قسمت آسیایی استانبول تا از اونجا با پرواز هلندی ترانساویا به سمت آمستردام پرواز کنیم جالب اینجا بود که همه تو اون پرواز هلندی بودن غیر از...
-
جهانگرد کوچک
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 08:49
حدودا دو سه هفته ای از بازگشت پیروزمندانه ی من به وطن می گذره که تصمیم گرفتم خاطرات سفر رو اینجا مکتوب کنم و حالا نمی دونم دقیقا باید از کجا شروع کنم و کجا تموم دقیقا روز هفده فروردین 1390 بود که ما راهی این سفر افسانه ای شدیم و توقف گاه های سفر به ترتیب عبارت بودند از : ترکیه،هلند،آلمان،بلژیک،فرانسه و ایتالیا در طول...
-
هجرت
پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390 12:11
و نوشتیم سلام بار بستیم ز شهری که تمنای محبت در آن مثل خاری به رگ ذهن نشست و چنان مرغ مهاجر در باد بال بستیم در این بام خیال تا مگر زیر باران محبت پر و بالی بزنیم تر شود خاطرمان از هیجان احساس بگذریم از اندوه بگذریم از غم افکار گران زندگی بازی هر لحظه ی ماست زیر این بام خیال نگذاریم به حسرت گذرد گندم پ ن: وب سایتمو...